به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام ایمان شکیبایی در نشست معارفی نهج البلاغه که با حضور جمعی از دانشجویان مشهدی برگزار شد، به تبیین تعدادی از گناهان کبیره بر محور معارف نهج البلاغه پرداخت که متن آن به این شرح است: امیرالمؤمنین(ع) در ابتدای این خطبه ارزشمند به مخاطب تلنگری جدّی می زنند و می فرمایند:انسان گمراه در این چند روزی که خدا به او مهلت داده تا با اعمال صالح، سعادت جاویدان را برای خود فراهم کند،پیوسته با غافلان به سوی سقوط می رود و همه روز با گنهکاران به سر می برد،بی آن که در راهی گام بگذارد که او را به حق برساند، یا پیشوایی برگزیند که قائد و راهنمای او باشد» (وَ هُوَ فِی مُهْلَة مِنَ اللّهِ یَهْوِی مَعَ الْغَافِلِینَ، وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ، بِلاَ سَبِیل قَاصِد، وَ لاَ إِمَام قَائِد).حضرت اسباب بدبختی انسان را در این چهار امر خلاصه می فرماید:با غافلان همراه بودن و سقوط کردن و با گنهکاران همنشین شدن، از راه راست حرکت نکردن و پیشوای صالحی نداشتن. تعبیر به «امام قائد» ممکن است اشاره به امامان معصوم(علیهم السلام)باشد یا هر پیشوای عالم و با تقوایی که پیرو معصومین(علیهم السلام)است و در هر حال، نقش رهبری صالحان را در هدایت و نجات انسان ها را مشخص می کند; همان گونه که نقش همنشینی با غافلان و گنهکاران را در بدبختی و سقوط انسان روشن می سازد.
حضرت در ادامه این خطبه بیدارکننده می فرماید:من شما و خودم را از چنین وضعی بر حذر می دارم(إِنِّی أُحَذِّرُکُمْ، وَ نَفْسِی،هذِهِ الْمَنْزِلَةَ).
برای غفلت زدایی انسان همین بس که امیرمؤمنان(ع)می فرماید:من شما و خودم را از رسیدن به چنین جایگاه اسف باری پرهیز می دهم.
استاد نهج البلاغه ادامه داد:امام(ع)به دنبال آن راه نجات را از غفلت مرگبار ضمن اشاره به پنج دستور بیان می کند؛ می فرماید:
١)هر کس باید از مواهب و امکانات خویشتن بهره بگیرد؛چرا که شخص بصیر و بینا کسی است که (با گوش خود) بشنود و بیندیشد
٢)دقت بصیرانه
٣)بهره بردن از عبرت ها
۴)قدم گذاشتن در راه های نورانی
۵)اجتناب از پیمودن راه های گمراه کننده(فَلْیَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَةَ فِی الْمَهَاوِی، وَالضَّلاَلَ فِی الْمَغَاوِی).
حضرت در ادامه شنونده خود را مخاطب ساخته و می فرماید:«ای شنونده!از مستی خود به هوش بیا و از غفلت بیدار شو و از عجله و شتاب خود (در امر دنیا) بکاه»(فَأَفِقْ أَیُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَکْرَتِکَ، وَاسْتَیْقِظْ مَنْ غَفْلَتِکَ، وَاخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِکَ).
استاد حوزه گفت:اشاره به این که زرق و برق دنیا و مال و مقام و شهوت انسان را مست می کند و در خواب غفلت، فرو می برد و او را بدون مطالعه به شتاب وا می دارد و این امور سه گانه موجب انواع اشتباهات و خطاها و گناهان است.از آدم مست و خواب و شتابزده چه انتظاری جز اشتباه و خطا می توان داشت؟!
در ادامه این نصایح حضرت می فرماید: فخرفروشی را کنار بگذار،و از مرکب تکبّر پیاده شو و به یاد قبرت باش که گذرگاهت به سوی عالم آخرت است(وَ ضَعْ فَخْرَکَ، وَاحْطُطْ کِبْرَکَ، وَاذْکُرْ قَبْرَکَ).
و در ادامه این بحث، سه اندرز دیگر که هماهنگ با هم است بیان می کند و می فرماید: (بدان)«همان گونه که جزا می دهی جزا داده خواهی شد و همان چیز که زراعت می کنی درو خواهی کرد و آن چه امروز از پیش می فرستی فردا به دستت خواهد رسید؛پس برای قدوم خود در سرای دیگر جایی فراهم ساز و برای آن روزت چیزی از پیش بفرست»(کَمَا تَدِینُ تُدَانُ، وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ مَا قَدَّمْتَ الْیَوْمَ تَقْدَمُ عَلَیْهِ غَداً، فَامْهَدْ لِقَدَمِکَ، وَ قَدِّمْ لِیَوْمِکَ).
چگونه انسان می تواند به دیگران ظلم و ستم کند و جزای نیکی را به بدی بدهد ولی از خداوند انتظار داشته باشد جزای اعمال بد او را به نیکی بدهد؟و چگونه انسان می تواند بذر خام بپاشد و انتظار داشته باشد گل درو کند و به قول شاعر:خرما نتوان خورد از این خار که کشتی.
گناهان کبیره
حضرت انگشت روی پنج گناه کبیره و خطرناک می گذارد و تصریح می کند: هر کس بدون توبه از این گناهان از دنیا برود هیچ عملی از او مقبول نیست!می فرماید:
«از امور قطعی و مسلّم الهی در کتاب حکیم و استوار او(قرآن مجید)که خداوند به آن پاداش و کیفر می دهد،و برای آن شادمی شود یا خشم می گیرد،این است که هر گاه انسان با یکی از این خصلت ها بدون توبه از دنیا برود و پروردگار خود را با آن ملاقات کند، اعمالش سودی برای او نخواهد داشت; هر چند خودش را برای انجام دادن کارهای خیر به زحمت اندازد و عملش را خالص گرداند»(إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللّهِ فِی الذِّکْرِ الْحَکِیمِ، الَّتِی عَلَیْهَا یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ، وَ لَهَا یَرْضَی وَ یَسْخَطُ، إِنَّهُ لاَ یَنْفَعُ عَبْداً ـ وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الدُّنْیَا، لاَقِیاً رَبَّهُ بِخَصْلَة مِنْ هذِهِ الْخِصَال لَمْ یَتُبْ مِنْهَا).
سپس امام(ع)به شرح این خصلت ها که عبارتند از: ١)شرک،٢)قتل نفس،٣)تهمت،۴)بدعت و۵)نفاق پرداخته و هر یک از این امور پنج گانه را در عبارت کوتاهی بیان می کند و می فرماید:
«همتایی برای خدا در عبادتی که بر انسان واجب کرده قرار دهد یا خشم خود را با کشتن بیگناهی فرو نشاند یا کسی را به سبب عملی که دیگری انجام داده نکوهش کندو او را متّهم سازدیا برای به دست آوردن حاجتی که به مردم دارد بدعتی در دین خدا بگذارد یا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در میان آنان با دو زبان سخن بگویدو نفاق و دورویی پیشه کند.در آن چه گفتم بیندیش; (و بقیه را بر آن قیاس کن) چرا که هر چیز را با مثل و مانندش می توان شناخت»(أَنْ یُشْرِکَ بِاللّهِ فِیمَا افْتَرَضَ عَلَیْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ یَشْفِیَ غَیْظَهُ بِهَلاَکِ نَفْس، أَوْ یَعُرَّ بِأَمْر فَعَلَهُ غَیْرُهُ، أَوْ یَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَی النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَة فِی دِینِهِ، أَوْ یَلْقَی النَّاسَ بِوَجْهَیْنِ، أَوْ یَمْشِیَ فِیهِمْ بِلِسَانَیْنِ. اعْقِلْ ذلِکَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِیلٌ عَلَی شِبْهِهِ).
١)شرک
به این ترتیب؛ نخستین گناه بسیار خطرناک،شرک در عبودیّت پروردگار است; کاری که اگر انسان از آن توبه نکند هرگز مشمول عفو الهی نخواهد شد: در سوره نساء آیات ۴٨ و ١١۶ آمده است:«(إِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ); خداوند هرگز شرک را نمی بخشد و کمتر از آن را برای هر کس بخواهد وشایسته بداند می بخشد».
٢)قتل نفس
دیگر این که انسان با ریختن خون دیگری خشم خود را فرو نشاند همان گونه که سوره نساء،آیه ٩٣ می فرماید: «(وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا); هر کس انسان با ایمانی را به قتل برساند کیفر او جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند».
محقق حوزه افزود:بعضی از شارحان نهج البلاغه این جمله را شامل انتحار و خودکشی نیز دانسته اند ولی ظاهر عبارت همان معنای اوّل است و به هر حال بعضی آیه فوق را دلیل بر این می دانند که قتل بی گناهان سبب می شود قاتل بی ایمان از دنیا برود; چرا که خلود و جاودانگی مخصوص افراد بی ایمان است.
٣)تهمت
در روایات اسلامی می خوانیم که اهمیّت آبروی انسان به اندازه اهمیّت خون اوست.
۴)بدعت
استاد حوزه درباره چهارمین وصف یعنی بدعت گزاری در دین خدا برای رسیدن به مال و مقام دنیا گفت:همین بس که از پیامبر اکرم(ص)می خوانیم: «اَهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ، اَهْلُ الْبِدَعِ کِلاَبُ اَهْلِ النَّارِ; بدعت گزاران، بدترین خلق خدا هستند، اهل بدعت سگان دوزخیانند!»
۵)نفاق
همین بس که سوره بقره، آیه ١۴درباره منافقان می فرماید: «(وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَی شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ);و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند می گویند: ما ایمان آورده ایم (ولی) هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند می گویند: ما با شماییم ما فقط (آن ها) را مسخره می کنیم».
و در آیات بعد از آن تصریح شده است که اعمال آن ها سودی به حالشان ندارد و مشمول هدایت های الهی واقع نمی شوند.
به راستی اگر جامعه بشری از آلودگی به این صفات پنج گانه پاک شود،چه آرامش و امنیّتی بر آن حاکم خواهد شد!جان و مال و آبروی مردم محفوظ می ماند؛مردم با صفا و صمیمیّت با هم گفتگو می کنند.شرک و بدعت رخت بر می بندد و از نظر جنبه های معنوی نیز رشد و نمو کافی پیدا می کنند.
امام(ع)به دنبال این تذکّرات پر معنا می فرماید:اعقل ذلک«آن چه گفته ام بیندیش و امثال و مانند آن را درک کن و به تعبیر دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
استاد نهج البلاغه در پایان پس از بیان ۵مورد از گناهان کبیره ای که در نهج البلاغه ذکر شده است با توجه به حکمت شماره(٢۴)به دو مورد از کفّاره های گناهان کبیره نیز اشاره کرد و گفت:
امام(ع)در این سخن نورانی اش اشاره به بعضی از کفّارات گناهان بزرگ می کند; کفاره ای که می تواند آن گناه را جبران کند،می فرماید: «از جمله کفّاره های گناهان بزرگ،به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّی دادن به افراد غمگین است»؛(مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ).
«ملهوف» معنای وسیعی دارد که هر فرد مظلوم و بیچاره ای را شامل می شود؛خواه بیمار باشد یا گرفتار طلبکار و یا فقیر نادار و یا زندانی بی گناه. کسی که به کمک این گونه افراد بشتابد می تواند عفو الهی را در برابر گناهانی که انجام داده به خود متوجه سازد.
«مکروب» به هر شخص غمگین گفته می شود؛خواه غم او در مصیبت عزیزش باشد یا غم بیماری یا فقر یا شکست در امر تجارت و یا هر غم دیگر.
«تنفیس» همان زدودن غم است. در جایی که ممکن است عامل غم برطرف شود زدودنش از این طریق خواهد بود؛ مانند زدودن فقر از طریق کمک مالی و آنجا که نمی توان عامل آن را برطرف کرد می توان از طریق تسلی دادن، غم و اندوه را سبک کردمانند کسی که عزیزش را از دست داده با تسلیت گفتن و دلداری دادن به وسیله دوستان،غم و اندوهش کم می شود یا برطرف می شود.اینها همه مصداق تنفیس است.
در یک جمله کمک های مردمی در اسلام به هر شکل و به هر صورت اهمیت فوق العاده ای دارد؛هم موجب برکت در زندگی و هم سبب برطرف شدن بلاها و هم کفّاره گناهان است.
نظر شما